باغچه پیچک



این نظر یکی از خواننده های محترم بود که حیف بود بیشتر خونده نشه:
بسم الله الرحمن الرحیم
لقد خلقنا الانسان «فی» کبد. نفرمودن «مع» کبد؛ «مِن» کبد و الفاظ دیگه. فرمودن «فی» کبد. انگار که کبد یه ظرفه و انسان داخل این ظرف خلق شده.
حالا سوال پیش اومد که ما یه دونه فی احسن تقویم هم درباره ی خلقت انسان داریم. یعنی «کبد» همون «احسن تقویم»ه؟ لفظ «احسن» یعنی افضل. یعنی بهتر از این نمی شد که بشه. واقعاً بهتر از این نمی شد که بشه؟ 
آخه ماها وقتی این آیه رو می خونیم، انگار یه غصه ای میاد تو دلمون. انگار ناخودآگاه پیش خودمون حس می کنیم که توی سختی هستیم. انگار یه بار منفی پشتش حس می کنیم و می گردیم دنبال این که یه دلیل و توجیهی پیدا کنیم تا بشه این بار منفی رو کم کرد. چیه این کبد که بهتر از این نمی شد انسان رو خلق کرد؟ چیه این احسن تقویم که باید قند تو دلمون آب بشه ازش؟
بیاین یه کم آیات بالاترشو بخونیم:
لا اقسم بهذا البلد. و انت حل بهذا البلد. و والد و ما ولد.
این «و والد و ما ولد» که بعدش بلافاصله «فی کبد» اومد یه کلیده که شاید بهش باهاش اون کبدی که اتفاقا احسن تقویم هم هست رو لمس کرد.
فرمودن مراد از «و والد و ما ولد» حضرت ابراهیم خلیل الرحمان و پسرشونه. بریم سراغ قرآن ببینیم ابراهیم و پسرش چی کار کردن که خدا بهشون قسم می خوره و یهویی بعد قسم می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد»؟
بیایم محضر سوره صافات. طرفای آیات 102 به بعدش این جوریه:
فبشّرناه بغلام حلیم. فلمّا بلغ معه السعی قال یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک. فانظر ماذا تری؟ قال: یا ابت افعل ما تؤمر. ستجدنی ان شاءالله مع الصابیرین.
فبما اسلما و تلّه للجبین؛ و نادیناه ان یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا! انّا کذلک نجزی المحسنین.
من با این جاش کار دارم:
ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم.
اینه. حالا به این پدر و پسر که می رسه، می فرماد «لقد خلقنا الانسان فی کبد». ما خلقت این آدمیزاد رو حسابی انداختیم توی کبد. یه کبدی که احسن تقویمه. که حسابی کیف کنیم با این کبد و اونم کیف کنه باهامون.
می دونین کبدی که کیف کنیم باهاش چیه؟
بیاین طرفای آیه 75 همین سوره ی صافات. فرمودن:
لقد نادانا نوح. فلنعم المجیبون. و نجّیناه و اهله من الکرب العظیم. و جعلنا ذریّته هم الباقین. و ترکنا علیه فی الآخرین.
تو رو خدا ببینین! این نوحِ عزیزِ ما رو یه «کرب»ِ عظیمی احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم از این کرب و کرب رو ترک کردیم برای دیگرانی که بعد از نوح خواهند آمد.
حالا دوباره بیاین سراغ آیه ی 104 صافات:
و نادیناه أن یا ابراهیم! قد صدّقت الرؤیا ان هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم. و ترکنا علیه فی الآخرین.
این ابراهیمِ عزیزِ ما رو یه «بلا»ی مبین احاطه کرده بود. ما نجاتش دادیم. یه ذبح عظیم براش فرستادیم و نجاتش دادیم از بلایی که بهش مبتلا شده بود. بلا رو گرفتیم و ترکش کردیم برای دیگرانی که بعد از ابراهیم میان.
تو رو خدا می بینین چی شد؟
نوح گرفتار کرب بود.
ابراهیم گرفتار بلا بود.
کربِ نوح رو گرفت. بلای ابراهیم رو هم گرفت. اومد جفتشونو زد به هم؛ شد «کرب و بلا». جفتشو با هم یه جا داد به اباعبدالله الحسین (ع). گفت بیا حسین جانم! بیا بگیر. بیا این احسن تقویم تقدیم شما! لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. بفرما «کربلا»! بفرما!
آدمیزاد «توی» (فی) کربلا خلق می شه خانوم! :) 
هر لحظه برامون کربلاست. شب توی کربلاییم. روز توی کربلاییم. بیدار می شیم کربلا. می خوابیم کربلا. کربلا کربلا. کل ارض کربلا. و انسان کربلایی دارد و عاشورایی.
بریم کیف کنیم که توی کرب و بلا خلق شدیم. کیف کنیم که توی کبد خلق شدیم. فخر ماست که توی کبد خلق شدیم. اصلا احسن تقویم همینه. چی بهتر از این؟ غم و غصه و فشار و سختی چیه؟ سر تا پای کبد پر از قشنگیه. اول تا آخرش لذته. اللهم لک الحمد حمدالشاکرین لک علی مصابهم. الحمدلله علی عظیم رزیّتی.


اینا صحبتای بین  من و یکی از دوستای تازه عقد کردمونه. گفتم شاید دوست داشته باشید بخونید.




*: من همش دلم تنگ میشه. وابسته شدم. امشب داداشم خونمونه، اون نمیتونه بیاد، من کلافه ام! چهارشنبه دیدمش

الان حالم بده :/


-: سلام

چرا نمیتونه بیاد؟ خب این همون بدبختیای دوران عقده دیگههههباید تحمل کنی.


*: مسجد حوزشون اعتکاف گذاشته. مدیرشون گیره. باید باشن.


-:ببین در طول زندگی خیلی وقتا پیش میاد که با وجود دلتنگی باید صبور باشی. 

اگر قرار باشه جلوی حرکتش رو بگیری اون دیگه اینی که الان بهش دلبسته شدی نخواهد بود. معلوم نیست.شاید چیزی بشه که ازش بدت هم بیاد.


*: نه جلوش رو که نمیگیرم.


-: باید صبور باشی تا بتونه حرکتش رو در همون مسیری که تا الان پیش رفته ادامه بده. خب بعضی اوقات هم جدایی و دوری وجود داره.گریزی ازش نیست.

بهتره برای خودت فکر و مشغولیت جور کنی تا زمان راحت تر بگذره. هرچند بازم سخته.

من هنوزم حتی وقتی شوهرم میره دم در خرید دلم تنگ میشه.


*:چقدر این جمله ات خوب بود برام. به خودم حق دادم!


-: به مرور فقط یاد میگیری که اون دوباره برمیگرده و بهتره بی تاب نباشی. اون مال توئه هرجا که بره دوباره برمیگرده. خودتو مشغول چیزایی که در این لحظه باید بهشون برسی بکن. تنها چاره گذر زمانه.

حق داری.از همه بیشتر نسبت به شوهرت حق داری. ولی آروم باش. اون برمیگرده!


*: ❤


-: میفهمم


*: اگه اینقدر دلتنگش میشی، پس چه قدر بهت سخت میگذشت شبایی که نبود!


-: آره. سختم میشه. مخصوصا الان که بهش نیاز هم دارم. ولی خیلیا از منم بیشتر به شوهراشون وابسته هستن و خیلی بیشتر تنهایی میکشن.


*: از طرفی اکثر خانم های اطرافم بهم این ترس رو میدن که نباید اینهمه وابسته باشم

یا مدام ابراز کنم.ولی الان که دارم زندگی شهید سیاهکالی رو میخونم می‌بینم خیلی بیشتر از ما هم، محبت داشتن خانمش هم خیلی مثل من وابسته بوده حتی بیشتر، چه اشکالی داره مگه؟ آدم اون مدتی که داره کنار همسرش زندگی می‌کنه در نهایت کیفیت باشه؟!


-: ترس از درده که میگن وابسته نشو. وابستگی بد نیست کنترل کردن و محدود کردن بده. وابسته باش اما شجاعت رها کردنش رو در مسیر درست هم داشته باش.


*: دارم باجی. حتی میخواست ماه رمضون کلا بره تبلیغ من بخاطر کلاس هام نمیتونم برم ولی دلم راضی شد.


-: همین درستشه.

به حضرت علی و حضرت زهرا نگاه کن. چه قدر وابسته بودن اما آزاده بودن. توی مسیر عشق باید آزاده بود وگرنه عشق میمیره. یا حضرت زینب و امام حسین.هرروز باید همو میدیدن اما به وقتش همدیگه رو رها کردن تا وظایفشونو انجام بدن. این انتخاب عشق برتر یعنی خداست. تو اگر وابسته نشی عاشق نمیشی و اگرم وابسته بشی و کنترل کنی بازم عشقتو از دست میدی

عشق فقط زمان آزادگی زنده میمونه.

توی خیلیا عشق شکل میگیره اما زنده نمیمونه چون یکی از این دو حالت رو دارن.

خودتو و دلتو بسپر به خدا.خودش همه چیز میده.



فکر میکنم اون جمله ای که خدا رو ازم راضی نگه میداشته همیشه، همین جمله بوده.

هیچ وقت نگفتم دختر بدی ام! 

احساس میکنم همین که همیشه گفتم: «من دختر خوبی ام، خواهش میکنم قبولم کن، حتی وقتی اشتباه کردم»

باعث شد که خدا واقعا قبولم کنه.



خدایا من رو همچنان قبولم کن! هرچند هنوزم رفتارم خوب نیست! هیچی ندارم که پیشت بیارم و به خوبیش مباهات کنم. هر چیز خوبی که دارم اونیه که تو به من دادی. 

خدایا کار خوب ندارم ولی تو من رو به من دادی، اون خوبه! 

باور کن من دختر خوبی ام. چون تو من رو به من دادی!

هر چی از توئه خوبه، هرچی از منه هیچی نیست. حتی اگه بد نباشه!

خدایا قبولم کن!


 

نظم امام رضا (ع) مثال زدنی بود.

✍یاران امام (ع) هربار که همراه ایشان می‌شدند، متوجه سبک زندگی خاص و زیبای ایشان می‌شدند. مثلا امام (ع)، برای اینکه برای همه امور خود فرصت کافی داشته باشند، هر روزِ خود را به چهار قسمت تقسیم می‌کردند و به یاران خود هم می‌فرمودند: «بکوشید روزتان را در چهار بخش تنظیم کنید: بخشی برای عبادت و خلوت با خدا، بخشی برای تأمین معاش، بخشی برای معاشرت و مصاحبت با برادران و بخشی برای تفریح. از نشاط به‌دست‌آمده از تفریح، نیرویی برای انجام وظیفه در بخش‌های دیگر به‌دست می‌آورید»

از موارد جالب دیگر این بود که ایشان نه تنها به پاکیزگی و مرتب بودن اهتمام داشتند، حتی برای مثال، مسواکدانی داشتند که پنج مسواک در آن بود. بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه را نوشته بودند و هنگام هر نماز، با یکی از آنها مسواک می‌زدند.

رفتار امام (ع) همیشه به اطرافیان نشان می‌داد زندگی یک انسان باایمان و باخدا، یک زندگی پریشان نیست؛ بلکه پر از نظم و ترتیبی است که لحظه‌ها را پر می‌کند آرامش و زیبایی

برگرفته از عیون اخبار الرضا (ع). ج۲

✅‌‌کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀❀┅┅┅┅┄



از یک جوان پرسیدند :
از چه نوع آرایشی استفاده میکنی؟
گفت اینارو بکار می برم :
برای لبانم . راستگویی 
برای صدایم ذکر خدا
برای چشمانم .چشم پوشی از محرمات
برای دستانم کمک به مستمندان
برای پاهایم ایستادن برای نماز
برای قامتم . سجده برای خدا
برای قلبم محبت خدا
برای عقلم فهم قرآن
برای خودمم ایمان به خدا

+برندش «مال خدا» بوده.
اصل مطلب «دختر جوان» بود ولی این آرایش برای مرد ها هم کارایی داره.


«شهر شلوغ شده است. مردم اعتراض دارند.»

ببینم میتونید با یه بیان شاعرانه اینو بگید؟سعی کنید متفاوت فکر کنید.

 

تلخی گرسنگی خانواده یک مرد با درآمدمتوسط

ناکارآمدی منتخب مردم

لعنت بر ظالم

هرکدوم رو تونستید به بیان شاعرانه بگید.

 

درد رو چه طور شاعرانه بیان کنیم؟

 

راستی چند نفر کشته شدن؟

 

 دو جمله بالا جملات پیشنهادی من بودن.


این مطلب یه بخش از گفتگوی من در پیامرسان ایتا با یکی از دوستامه. بخونید بد نیست-

 

مامان من رفت اربعین پاش پیچ خورد بعد الان بیشتر از یک ماهه توی رختخوابه.
وقتی خواست بره گفتم مامان مراقب باش. قبلترش هم نزدیک دو سال بود هم میگفتم رژیم بگیر هم میگفتم ورزش کن. مشکلی نداشت خیلی. ولی اضافه وزن زیاد و عدم تحرک داشت. تنبلی میکرد . هر پیشنهادی بهش میدادم یه ایرادی میگرفت. وقتی رفت اربعین پاش پیچ خورد، گفتم این نتیجه همون روند غلطه.
بعدشم گفتم وقتی شرایط استیبله و همه چی آرومه. آدم همش میگه من چه قدر خوشبختم. متوجه نیازبه تصحیح سبک زندگی غلطش نیست. ولی وقتی یه چالش پیش میاد، صدمه میبینه. به خاطر روند و سبک غلط صدمه میبینه. هر چه قدر سبک زندگیش و روند امورش غلط تر باشه صدمه بیشتری میبینه، و هر چه قدر سبک زندگیش غلط تر باشه، با چالش کمتر و کوچکتری صدمه میبینه.
یا به عبارت درستر، هرچی بیشتر اصول رو رعایت کنیم، چالش ها کمتر به ما صدمه میزنن.

حالا حکایت این جستجوگر های ایرانیه. تا روز عادی بود، معلوم نبود که نیاز به همچین جستجوگرهایی هست. ولی وقتی چالش امنیتی پیش اومد فهمیدیم که با اهمیت ندادن به اینترنت ملی کجاها به مشکل بر میخوره و حفره های سبک زندگی مجازی ما کجاست.
بدم نشد.

 

یه نکته هم اضافه کنم: مملکت ما مملکتیه که با همچین چالش هایی خیلی روبرو خواهد بود و این اولین چالش امنیتی ما نبوده، آخریش هم نخواهد بود. حالا دیگه خودتون میدونید.


خدا به موسی گفت: ده روز دیگه پیشم بمون!

موسی گفت: چشم

وقتی موسی برگشت پیش همراهاش، دید که اونا همراه نبودن. از همراه نبودن همراهاش ناراحت شد ولی.

ولی ده روز خدا همراهش بود، پس از تنها موندنش ناراحت نشد!

ده روز موسی تنها بود.

ده روز موسی با خدا تنها بود.

خدا موسی رو خیلی دوست داشت.


نمیدونم اینو قبلا گفتم یا نه ولی خانم زمانی اینحدیثرو فرمودن که بچه کوچیک داشتن. کار سنگین خونه و بچه کوچیک و تنهایی و بی شوهری.اون وقت تا صبح بیدار میمونن برای نماز شب. حتما هم که نمازشون اول وقت بوده.

قبلاهر وقت کم و کسری تو نمازم پیش میومد میگفتم خدا همینو از من پرمشغله بچه دار قبول میکنه. تا این که به این زاویه ازاین حدیث بالا دقتم جلب شد.

الان چند وقته چالش پیاده کردن این مطلب رو دارم. وسط بچه داری و مشغله باید نمازم اول وقت و با کیفیت باشه.باید باشه ولی خیلی سخته و مسیر سنگلاخ و پای من پرآبله.

یه سری هم یه تنش شدید داشتم. برام اضطراب زیادی داشت. از اون موقع فکرم به هم ریخته. همش عدم تمرکز و وسواس فکری دارم. برای همین هم نیازم به همچین سبک عبادتی زیادتر شده و هم برام سخت تر. وسط نماز یا هر ذکری یهو با یه آدم ذهنی بحثم میشه. البته تاکید میکنم که عامل تنش من شوهرم نبوده و اون آدم ذهنی هم شوهرم نیست. 

دارم استغفار میگم و ذکر لا اله الا الله. ولی گاهی همینم یادم میره. بتونم روزی نیم ساعتم فکرم رو کنترل کنم،خیلی خوبه ولی گاهی فکرم و بدنم خسته ست و چیزی که خسته باشه نمیشه کنترل کرد.

 

چالش بزرگیه برام. باید درونم رو پاکسازی کنم

 

 

 


حداقل انتقام افقی برگشتن تمام سربازای امریکایی از منطقه ست.

 

یعنی این حتی حداقل هم نیست.هنوز مونده!

 

خدایا سربازای ما رو یاری کن و تیرهاشون روبه هدف بزن! خدایا به ما رحم کن و ما رو جزو پیروز شده ها بر جبهه باطل قرار بده که پیروزی حق بر باطل حتمیه!


برخیزید برخیزید برخیزید

برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا

کز قطره قطره‌ی خون پاک شما
می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها

برخیزید برخیزید

برخیزید رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد غرقه در بوسه خاک مزارتان

تا گیرد خونبهای شهیدان ز اهرمن
باز آمد رهبر ما پی یاری وطن

برخیزید برخیزید

جاویدان زندگی جوشد از خاک هر شهید
باز روید لاله از تربت پاک هر شهید

ای انسان چون شهادت سر آغاز زندگیست
مرگ سرخ رمز آزادی و راز زندگیست

برخیزید برخیزید

برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا

کز قطره قطره‌ی خون پاک شما
می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها

برخیزید برخیزید

در عالم مایه سرفرازی شهادت است
پیش ما مرگ در راه ایمان سعادت است

هر کس او در ره عدل و دین ره‌سپر شود
در این ره گر دهد جان ز کف زنده‌تر شود

برخیزید برخیزید

از دشت کربلا هر زمان آید این پیام
در راه عزت و افتخار و شرف قیام

تا انسان تن رها سازد از بند بندگی
عاشورا بر مجاهد دهد درس زندگی

 

 

 


اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر امان علینا، فصل علی محمد و اله و اعنا علی ذلک بفتح منک تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره، و رحمه منک تجللناها و عافیه منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین.

 

 

 


امتحانمون عقب افتاد!

بسی لذتمند شده اند جنابمان.

فقط ازت خواهش میکنم مرگ و میر نده! جگرمون عید قبل کم نسوخت.

 

+این چند وقت به خاطر مریض شدن بچه ها و همسر اصلا نتونستم بخونم. البته دوستم میگفت  چون دوره مجازی هست کافیه فقط سی درصد نمره رو بگیرم. و من با همین مقدار اطلاعاتم هم میتونم این مقدار نمره رو بگیرم ولی بازم دلم نمیخواد نخونده برم سر جلسه.

تجربه بهم ثابت کرده بزرگترین دارایی من توی پیشرفت های زندگیم اعتماد به نفسمه. یعنی با هرچی دارم تلاش کنم؛ چه برآوردم از داشته هام کم باشه و چه زیاد. مهم تلاش بدون استرسه.

دقیقا از زمانی روند اتفاقات رو به جلو و پیشرونده بود که این تجربه کسب شد. قبل از اون همش در جا میزدم.

 

دعا کنید! خیلی دعا کنید! 

میوه گل نسترن هم دم کنید و بخورید. زود بخوابید( من الان به خاطر بچه ها بیدارم) . مایعات ولرم مصرف کنید.احتمال ابتلا رو کم میکنه. 

انتخابات هم که گذشت.

روز انتخابات به همسر میگفتم: من اصلا نگران نتیجه انتخابات نیستم چون در نهایت عاقبت زمین ختم به خیر میشه پس همه این پست و بلند ها نهایتش خیره؛ اما تمام نگرانیم اینه که آیا منم جزئی از این خیر هستم و سهمی در ساختن این عاقبت خوب دارم یا نه؟ این انتخاب من، من رو و زمین رو به سمت خیر میبره یا نه.بقیه و عملکردشون خیلی برام مهم نیست.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم , دانلود آهنگ , دانلود سریال | ایران مدیا دانلود تجربیات بهناد مرادی Nick EXO آموزش و تربیت کودکان گروه آموزشی اقتصاد استان آذربایجان غربی شنایا miner افزودنی های بتن